.

ایستادم در موقعیتِ نمیدونم. و به درجه ی نه با  گوش دادن به آهنگ های شاد و نه با گوش کردن به آهنگ های غمگین حل نمیشود،رسیده ام. که نه میتوانم وراست ترش انرژیِ این را دارم که غصه بخورم - که برای این کار باید بشم هانا بیکری که مینویسد ویکبار این کار را کردم و یکجایی ولش کردم چون دیدم من حالِ از دست دادنِ بیشترِ آدم های دورم را ندارم. و فهمیدم من حتّی از دنبالِ آدم ها رفتن خسته شدم همان موقع. و نه آنق ....ادامه مطلب

قبل تر ها وبلاگ رو باز میکردم منتظر میشدم تا آهنگِ با وسواسِ زیاد تر از قالبِ عزیزِ انتخاب شده ام پخش شه.شروع میکردم به نوشتن. به غُر زدن. به نوشتن از روزمره. جزییاتی که خودم از نوشتنشون تعجب میکنم چون خوندن دوباره اشون اذیتم میکنه.حالِ خوبی که با خوندنشون حسم مبهمه. که مطمئن نیستم ازش. اسم اولین وبلاگی که ازش شروع کردم رو سرچ میکنم.میرم توی آرشیو که ....ادامه مطلب

بعد از بیست روز شام امشب رو درست کردم من.

بهم میگه دلش برای دست پختم تنگ شده بود.

با وجود نرمال پیش رفتن همه چیز، عجیب بود امروز.

که دلم نیومد عکس ها رو در بیارم بزنم روی دیوار

که بهونه میگیرم، به کم و زیاد این خونه

دلم تنگ میشه برای اتاقی که نقطه ی امنم شده بود این مدت

....

"تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره..."

دلم تنگ شد

پرنیان بود شخصیت اصلیه نمایششون فکرکنم.

سمن سمت چپم نشسته بود

...

....

حق با کیه؟...

....

فراز تپه ای ماهی پیدا نیست... 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] ....

راست میگه! باید شروع تازه داشته باشم.

باید خودم دست خودمو بگیرم

موهاشو شونه کنم :) باش حرف بزنم...

چقدر خوب بود حال و هوای 'آمور' 

اولین بار بود فکرکنم یه فیلم رو وسطش قطع نمیکردم!

بعد از 'د پیانیست' بدون شک از مؤثر ترین ها بود

چقدر حجم زیادی از فاکتور های من رو برای یه حال خوب داشت!

فکرمیکنم به حرفای خودم.بد نیست یکم بیشتر به حرفای خودم گوش کنم دوباره :) 

پ.ن:هی یو! چرا هیچی نمیگی پس...؟ :/

....

چه خواب پیچ در پیچی...چه دعوایی :-؟نمیتونم کنار بیام دو ماه دیگه اینموقع اینجا نبودن یعنی چی.نمیدونم بخاطرِ نبودت بین جمع مدرسه طور بچه هاست که حس میکنم خیلی وقته نیستم و اتفاق جدیدی نیست یا اینم جزو زیرشاخه های انکار قرار میگیرهنیستم برای تولد نیا...و خب در این مورد ترجیحاً باید همون فاز انکار رو پیش گرفتولی اینکه چقدر نزدیکه یکم ترسناک کرده اوضاع رو.آره میگم نیاین،میگم من فلان من بهمانولی همش حرفه!حرفِ بیخود!اینکه حتی تلفن زنگ نخوره و از اون طرف خط...نمیدونم نمیخواستم اینجوریش کنمنمیخوام اینجوریش کنمولی یکم ...نبودنم اصلا حس خواهد شد؟من اصلا نبودنها رو حس میکنمخودم خواستمباز خودم لج کردمولی نمیدونم...حتی فکرم رفت به سمت تورنتو...جرأت نکردم بگم چون راستش حوصله پیدا کردن یه کالج جدید با همون شرایط ایده آل رو ندارمولی نکنه پشیمون شم؟نکنه خاله میم و خاله پ جدی جدی برن تورنتو ...بمونن؟نکنه بیشتر از این ...نمیدونم باید فکرکرد یا باید گذاشتش کنار تا پیش بیاد...اتفاق بیافته.من یجوریم شده فکرکنم :-؟ همه که با هم یجوریشون نمیشه آخه:)) ....ادامه مطلب

بنویسم بنویسم بنویسم

از کجا؟!

....